۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

مصاحبه با داکتر محمد ایاز نیازی



دكتر محمد اياز نيازي در سال 1343 خورشيدي در شهرستان يمگان از توابع بدخشان زاده شده است. او بعد از ختم دوره‌ي ابتداييه فراگيري علوم اسلامي، راهي پاكستان جهت ادامه تحصيل شد و در دارالعلوم مركزي دارالقراء پیشاور شامل و در بخش علوم شرعي و قرائت درس خوانده است. همزمان .با آن مكتب شبانه را نيز به پايان رسانيده است
دكتر نیازی بعد از ختم دوره‌ي مكتب راهي دانشگاه الازهر مصر شده و در آنجا سند ليسانس را در بخش اقتصاد اسلامي بدست آورده است.
دكتر نيازي بعد از ختم دوره دانشگاه در بخش اقتصاد اسلامي ماستري خويش را بدست آورده است.

دكتر نیازی در بخش روابط بين المللي از ديدگاه فقه اسلامي نيز سند دكتراي خويش را اخذ كرده است.

او بعد از ختم دوره تحصيلات عالي از كشور مصر به افغانستان برگشته و از دوسال بدينسو به حيث استاد در دانشكده شرعيات دانشگاه كابل ايفاي وظيفه مي نمايد. دكتر نيازي برعلاوه وظيفه استادي، خطيب مسجد جامع وزير اكبر خان نیز مي باشد.

آقاي نيازي از جمله چهره هاي جوان و عالم ديني است كه بيشتر جوانان علاقه‌مند بحث ها و سخنراني هاي وي مي‏باشند. دكتر نیازی در سن دوازده سالگي قرآن را حفظ كرده است و اين خود استعداد و توانايي او را نشان مي‌دهد.

دكتر اياز توانسته در شرايط امروز كه هجوم فرهنگ بيگانه و مبتذلات وارداتي به عنوان فرهنگ مدرن، بر مفكوره عده‌ي از جوانان افغانستاني تأثیر گذاشته، جمع زيادي از جوانان را متوجه مسؤوليت هاي ديني شان كند.

روز هاي جمعه در مسجد وزير اكبر خان بيشتر از سه هزار نمازگزار تجمع مي كنند كه بيش از هفتاد درصد اين جماعت را قشر جوان تشكيل مي دهد و اكثراً جوانان بخاطر تبليغ و سخنراني هاي جذاب دكتر نیازی از نقاط دوردست شهر كابل به آنجا مي آيند.

دكتر نیازی يكي از چهره هاي درخشان و تابناك در عرصه علوم اسلامي در ميان علماي ديني جوان است. اينك به مناسبت فرا رسيدن عيد سعيد فطر و ختم ماه رمضان، ماه توبه و استغفار، گفتگوي ويژه‌ي را باجناب استاد محمد اياز نيازي انجام داديم كه خدمت خوانندگان عزيز تقديم ميداريم:

س: با تشكر و سپاس از شما جناب دكتر صاحب كه در گفتگوي ما حاضر شديد. اگر لطف نموده به عنوان يك عالم ديني وضعيت تعليمات اسلامي را در آموزشگاه ها و مدارس بيان نمائيد؟

ج: در اين شكي نيست كه نابساماني ها و مشكلاتي كه طي چند سال متواتر دامن‏گير ملت مسلمان ما بوده است. همه چيز در خلال جنگ‏ها و ناآرامي ها، متاثر شده، از اقتصاد شروع و به موسسات تحصيلي و تعليمي نيز رخنه كرده است، اما باز هم فضل خدا در نتيجه‌ي كوشش يك تعداد از علماي مخلص، وضعيت تعليمات ديني غنيمت است، ولي به قدري كه بايد توجه خوبتر مي بود، در باره رشد تعليمات و تحصيلات علوم اسلامي، باكمال تاسف به آن اندازه مورد توجه قرار نگرفته، ولي نسبت به شرايط خوب است و اميدوار هستيم خوبتر شود.

س: با وجودي كه خداوند مي فرمايد عزت از آن مسلمانها است، اما شما ذلت و خواري مسلمان ها را در چه مي بينيد به عنوان يك عالم ديني؟

ج: اين موضوع بسيار مهم و قابل بحث است. بايد بگويم كه دو موضوع در اينجا اساس مسئله را تشكيل مي دهد. نه تنها مسلمان‏هاي افغانستان ذليل هستند، بلكه ذلت بعضاً شامل حال همه مسلمان‏ها است و همه مسلمان ها باوجودي كه از ديدگاه قوت مادي و معنوي سرشار هستند و منابع طبيعي و داشته هاي محيط زيستي فراوانی دارند، اما متاسفانه يگانه چيزي كه باعث ذلت مسلمان ها شده است، فقدان حاكميت شريعت است.

بدين معني كه وقتي ما شريعت مي گوئيم، اسلام نه تنها يك دين است و رابط شخصي ميان انسان و خدا است ـ چنانچه كه در غرب از دين تعبير مي شود ـ بلكه اسلام، نظام حيات و زندگي است.

ما وقتي به آيات قرآن نظر مي اندازيم مي‏بينيم كه صراحتاً ما را براي تلاش و كار رهنمايي مي كند، كه زمين را تسخير نمائيم و از منابع طبيعي بهره برداري نمائيم و به وقت ارج و ارزش قايل شويم. در پهلوي اين ها پايبندي به نظام و قانون و داشتن رابطه برادري و برابري و غيره موضوعاتی است كه ما فعلاً از دست داده‏ايم در حالي كه قرآن نصاب زندگي مسلمان ها را تشكيل مي دهد، بدين معني كه مسلمان ها در جهان به شكل عموم و مسلمان هاي افغانستان به شكل خصوصي چيزي را كه از دست داده‏اند، فقدان شريعت است.

شايد این پرسش پيش بيايد كه غرب دين را از سياست جدا ساخت، رشد كرد و صاحب همه چيز شد، اما؛ بايد چنين مي‏كردند، چون مذاهب آن‏ها توان آنرا نداشت كه پاسخ گوي همه مسايل باشد حتي در بعد عقيدتي؛ بناً مذاهب باقي مانده در غرب، عبارت از يك سلسله خرافات كليسايي بودنند، كه كاملاً در ضد ترقي و پيشرفت انسانيت قرار داشتند، بناً آنها ناگزير بودند، كه از چنين پديده‏ای، خود را آزاد بسازند. حالا به يقين از بُعد علم و تكنالوژي پيشرفت كردند؛ اما باكمال تاسف از آنچه كه از نگاه فرهنگ و فطرت انساني همنوايي دارد و باعث سعادت انسانها مي‏شود، محروم هستند. از اين لحاظ سخت در فقدان فرهنگ بسر مي برند. به عنوان مثال انسان به عنوان خليفه‌ي خدا با جوهر‏ترين موجود در روي زمين است، اما در غرب يك انسان دارايي خود را به سگ تمليك مي‏كند؛ زيرا شعار دموكراسي و... شعار ها و صدها اعمال و كردار ديگر كه بربريت مطلق حاكم است. در آنجا دين و نظام وجود ندارد…

س: شما اشاره داشتيد كه ذلت مسلمان از اين جهت است كه قانون شريعت تطبيق نمي‏شود، چرا در مدت چهارده قرن شعار دادن و تبليغ كردن، هنوز هم فقدان تطبيق قانون شريعت در ميان كشور هاي اسلامي وجود دارد به چه دليلي شريعت تطبيق نمي شود، مشكل اساسي دركجاست؟

ج: مشكل اساسي اينجاست كه مي بينيم در اين راستا انگيزه هاي بسياري وجود دارد، اولاً در جهان اسلام با كمال تاسف حكامي كه بيشتر در كشور هاي اسلامي به چوكي مي‌آيند يا اقتدار امور را بدست مي گيرند، عموماً ممثل اراده امت هاي اسلامي نيستند، بلكه بيشتر به شكل پروتوكول از بيرون تحميل مي شوند، در حالي‏كه خود دموكراسي حجاب اين را دارد كه نظامي كه خواسته مردم است؛ براي منافع مردم، لاكن متاسفانه اين چيز در جهان اسلام نيست، بلكه يك نوع سازش بين ابر قدرت ها بخاطر تامين منافع شان در جوامع اسلامي و اين ها هم بخاطر حفظ قدرت و چوكي شان براي تطبيق قانون شريعت مجال نمي‏دهند؛ يعني ابر قدرت هائي كه در جهان اسلامي مداخله مي كنند، منافع خودشان را در وجود شريعت و اسلام نمي بينند، كه يكي از جمله مشكلات فقدان شريعت، اين موضوع است. جانب ديگر قضيه، نبود وحدت و يكپارچگي ميان مسلمان ها است. برداشت هاي مختلف از اسلام و ديدگاه هاي مختلف وجود دارد كه مبتني بر اسلام مي باشد.

مسلمان‏ها در بسياري مسايل كه آن را ما مسايل قشر مي‏گویيم و يا مسايل بسيار سطحي، مصروف هستند. آنچه جوهر اسلام است، عبارت از شريعت خدا است كه ما به شكل يك نظام كامل آن‏را نپذيرفته و در زندگي خود آنرا عملي نساخته‏ایم. تنها به چند شعار سياسي نمي‏توانيم بگويیم كه اسلام را تطبيق مي‏كنيم.

س: اشاره از تطبيق قانون قرآن داشتيد كه در بر گيرنده همه ابعاد زندگي است. در كجاي قرآن اين همه مسايل است كه چگونه و به كدام زبان به مسلمان‏ها فهمانده شود، چنانچه ديده شده در طول چهارده قرن قانون قرآن به صورت درست براي مسلمان ها فهمانده نشد، علت اصلي درچه است؟ آیا پذيرش كمتر بوده؟

ج: بله اين مسأله بسيار مهم و بزرگ است. قرآن در همه مسايل زندگي انسان آيات متعدد دارد. در مسايل مختلف ساينس، در رابطه به نظام شمسي و منظومه‏، كهكشانها و غيره اشاراتي شده است. همه و همه در قرآن اند. اين موضوع اولاً ارتباط مي گيرد به داشتن يك عقيده و ايمان كامل به كتاب خدا(ج) و ايمان به خدا. پرسش خوبي داشتيد كه چطور دسترسي به همه مسايل كه در قرآن ذكر شده، پيدا نمایيم.

وقتي اصول ديني شامل نصاب درسي در اموزشگاه ها و دانشگاه شود، ما به همه مسايل دسترسي پيدا مي كنيم. به نمونه مثال يك دانشجو رشته كشاورزي بايد در پهلوي مسايل مسلكي به قرآن و آياتي كه دراين رابطه آمده آگاهي حاصل نمايد و مطابقت بدهد. اما يك چيز مهم است آن اين كه داشتن باور به قرآن، آشنايي به لفظ قرآن يعني قرآن را بداند و ديگر اين كه به تفسير علمي قرآن بايد آشنايي داشته باشد كه يكي از جمله مهم ترين تفسير قرآن، تفسير علمي آن است. بدين معني كه وقتي در قرآن از ذره اشاره مي شود و ما تفسير علمي قرآن را مي‏خوانيم، بايد به ساينس رجوع نمايیم، كه ساينس به ذره چه را اطلاق مي كند، يعني آشنايي به اصطلاحات قرآن و علوم معاصر، كه آن‏را مي‏گويند الهام گرفتن از قرآن....

س: هدف تان از الهام گرفتن از قرآن در هر عصر بر مبناي تفسير قرآن استوار است يا چيز ديگري؛ ببينيم تاريخ و عمر اسلام بيشتر از سيزده قرن است. چرا در طول زمان سپري شده آن چناني كه اسلام مي خواهد مسلمان‏ها حالي نشدند، در حالي كه در غرب اصول و قانون شان يكسان تطبيق مي شود و يكسان هم با وجود ديدگاه هاي افراد پذيرفته مي‌شود؟

ج: در اين شكي نيست و تكرار مي كنم كه متاسفانه وقتي كه نظام اسلامي مي‏گويیم، نمي‏توانيم چهارده قرن بگويیم. ما ايام ‏خوب و تاريخ درخشاني داشتيم كه در وقت خود، مسلمان‏ها بزرگ ترين دست آوردهاي علمي داشتند، به نمونه مثال خلافت اسلامي در بغداد در وقت هارون الرشد و سلطنت عباسي ها، وقتي به تاريخ آن ايام بر مي گرديم، آنها بزرگ‏ترين دست آوردهاي علمي داشتند، اما همزمان با انزوايي خود شريعت از زندگي عملي مردم، اينجا شد كه اسلام به حيث شريعت و نظام و قانون پذيرفته نشد، بلكه تنها به حيث مذهب منزوي شد و قانون وضعي جاي اسلام را گرفت، پس در جايي كه براي اسلام مجال داده نشود، مشكل است كه ما بگويم از قرآن الهام بگیريم، آن هم از اسلام و تفسير معاصر...

س: موضوع ديگري كه مي خواهم پرسان نمايم، اسلام و دموكراسي است. به نظر شما اسلام با دموكراسي چه مشتركاتي دارند؟

ج: وقتی كلمه دموكراسي را به اصل واژه تطبيق بدهيم، يك شيوه سياست و حكومت‏داري است، در مقابل حكومت‏هاي مطلق العنان كه وجود داشتند. در نتيجه مبارزات طولاني ملت‏ها توانستند كه اين حكومت ها را به حكومت هاي مردمي مبدل بسازند، بناءً در ذات خود دموكراسي چنانچه كه تعبير عام دارد، حكومت توسط مردم بخاطر تطبيق اراده مردم و منفعت مردم تطبيق است. اگر ما به اين مفهوم دموكراسي را بگيريم، به نظر من چيزي خوبي است، اما متاسفانه امروز همانطوري كه در حق هر چيز ظلم مي شود، در حق دموكراسي هم ظلم شده است. بناءً هركس به تعبير خود دموكراسي را تعريف مي‏كند.

وقتي به مفهوم فعلي دموكراسي نظر اندازي شود، این کلمه وسيله تامين منافع زورمندان قرار گرفته و دموكراسي مغموم شدن از تمام ارزش‏ها است، بدين معني كه وقتي به يك زن مسلمان مي‏گويیم چرا حجاب اسلامي را مراعات نمي‏كني، مي گويد؛ دموكراسي است. ببينيد هر كس به تعبير منفي خود دموكراسي را تفسير مي‏كند، اما بايد ياد آور شد كه هرنظام سياسي به ارزش هاي فرهنگي هركشور وابستگي دارد، ما چه نوع دموكراسي را در افغانستان تطبيق بكنيم، دموكراسي و يا جمهوري اسلامي كه با ارزش هاي اسلامي ما كاملاً در مطابقت است.

نمي‏توانيم نظامي در كشور خود تطبيق كنيم كه اساس قانون آن به سيستم فرانسه يا امريكا قانون‏گذاري شده است؛ بناءً وقتي كه گفتيم دموكراسي، یک شيوه حكومتداري است كه متأثر از راي مردم است و تطبيق مي‏كند قانونی را كه مقنين كشور وضع كرده، چون مبدا و اساس اين قانون بر مبدأ ارزش‏هااست و با آن مطابقت دارد.

س: باور شما در رابطه به اسلام ميانه رو و اسلام افراطي چيست، آيا واقعاً اسلام به دوبخش است؟ اين تعبير به چه مفهوم است؟

ج: شكی نيست كه اسلام دينی ميانه‏رو است و هيچ افراطی در اسلام وجود ندارد، بلكه در جايي مي‏بينيم كه اگر جواني يا فردي، بنام اسلام راديكال يا افراطي سياست سخت را در پيش مي‏گيرد و يا روش مستبدتري را در پيش مي‏گيرند، این شیوه از اسلام منبع، الهام نگرفته است، بلكه رد فعل است. به اين معني كه راديكال شدن، خودش يك فعل است و يك نوع عكس‏العمل، بناءً به نظر من در جايي‏كه اسلام راديكال وجود دارد، عملي بوده كه بالاي مردم صورت گرفته كه عكس‏العمل نشان داده‏اند.

س: به تطبيق نظام هاي وارده در يك كشور اسلامي چه نظر داريد؟

ج: هيچ نظام وارده نمي تواند وارد شود، مگر بر اساس آنچه كه ما وجوهات مشترك داريم، به نمونه مثال خود عدالت، نظام وارده نيست، خواسته تمام بشريت است. اگر يك انسان عادل از بيرون بيايد و قانون را تطبيق كند، اين را ما وارده گفته نمي توانيم...

س: آيا حقوق بشر يك نظام وارده نيست؟

ج: نه كاملاً! آنچه كه حقوق بشر است، يكي از جمله وجوهات مشترك است و آن چيز هاي فطري است كه تمام بشر به آن نياز دارد. وارده بدين معني كه مردم آنرا نپذيرند، از بيرون وارد مي‏شود و مي ‏واهند كه بالاي مردم تحميل شود. حقوق بشر از جمله مسايل اساسي است. امروز يكي از جمله مشكلات عمده‌ي در جهان، پايمال شدن حقوق بشر در تطبيق عدالت است..

س: آيا اسلام با حقوق بشر مشكل ندارد...؟

ج: هيچ مشكل ندارد، اما در تعبير، بطور مثال چيزي را حقوق بشر حق تعبير مي كند كه از ديدگاه اسلام اصلاً حق گفته نمي تواند...

س: مواردي از مواد حقوق بشر در مخالفت با اسلام است، فكر مي‏كنم.. از جمله اعدام، سنگسار و بريدن دست دزد ... و غيره را حقوق بشر قبول ندارد و اين را خلاف حقوق بشر مي داند، اما شما گفتيد تنها در تعبير بعضي مخالفت ها وجود دارد، در حاليكه تاكيد حقوق بشر در افغانستان موارد ذكر شده است پيش از هر چيز پس اينها هم تعبير هستند به نظر شما؟

ج: اينجا هم يكنوع غلط فهمي است و اسلام تمام انسانها را در برابر قانون برابر مي‏داند. اما مسايل را كه شما يادآور شديد، جرم هستند كه حقوق بشر عنوان مي‏كند. من نگفتم كه با حقوق بشر مشكلات نداريم، اما آنچه كه فرهنگ غرب آنرا تعبير و تفسير مي كند، با آن مشكل داريم. وقتي كه يك فرد قتل مي كند، محكوم به اعدام مي شود و حقوق بشر مي‏آيد پيش خانه‌ي او ايستاد مي شود و مي گويد، نبايد اعدام شود، آيا او فرد مقتول، حقوق نداشت؟

بناً اينجا جرم است كه حقوق بشر اين را مرتكب مي‏شود. اين را نمي‏توان حق بشر گفت، بلكه جنايت در حق بشر است.

تشكر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر